شبکه افق - 9 مرداد 1399

"دعا" ، کیمیای "معنابخش" و "قدرت آفرین" ( علاج ترس و طمع و فساد )

چهره به چهره با جمال مطلق _نشست دانشجویی (یک جرعه از دعای سیدالشهدا ع درعرفات ) مشهد_ روز عرفه ۱۳۹۷

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت و برادران عزیز و تبریک عرض می‌کنم عید سعید قربان را در چنین ساعات و حالات مقدس و مورد عنایت خداوند، یعنی روز عرفه، و در پایان این روز و در شب عید قربان، در محضر حضرت رضا(ع) زمان و مکان مناسبی است تا در مورد یکی از موقعیت‌های مهم انسانی که در قالب دعا از جمله دعای عرفه ذکر می‌شود نکاتی را با هم به بحث بگذاریم و به عنوان یک مبنای بتن‌ریزی پایه برای سبک زندگی اسلامی قرار دهیم. چون دوستان فرمودند عنوان بحث سبک زندگی اسلامی برای یک جوان انقلابی است. به نظرم آمد از همین مضامینی که در دعای عرفه رسیده و از تبیین اصل دعا و رابطه انسان با خداوند، از این‌جا بحث را شروع کنیم که پایه‌های اصلی سبک زندگی دینی و انقلابی را می‌شود از آنجا شروع کرد. چون ممکن است بعضی‌ها فکر کنند که برای انقلابی بودن یا سبک زندگی اسلامی صرف گفتگوهای سیاسی و حتی نظری – تئوریک و روشنفکری و علمی کافی است خب این بحث‌ها لازم است اما مطلقا کافی نیست. آن اصل مسئله که گاهی ممکن است مطالعات و اصطلاحات و مدرک علمی نداشته باشند اما حکیم باشند و نورانی باشند و در مسیر حق باشند و ما این آدم‌ها را در انقلاب و جبهه‌ها دیدیم کسانی که تحصیلاتی نداشتند بیسواد بودند حتی سواد خواندن و نوشتن نداشتند اما حکیم الهی بودند. مثل این که ده‌ها سال عرفان و اخلاق خوانده بودند حتی هوش اجتماعی در سطح بالا داشتند. مثل این که خیلی از مسائل را با نور نگاه می‌کردند من خاطرات متعددی از این‌طور آدمها دارم از یک طرف هم زیاد دیدیم و شنیدیم انقلابیون و سیاسیونی که چون آن پایه‌های اصلی اعتقادات نوع نگاه به خداوند و رابطه با خداوند و نگاه به مبدأ و معاد، آغاز و پایان این مسیر، یک نگاه صادقانه‌ای نبود حتی گاهی بعد از سال‌ها فداکاری و مجاهدت و مبارزه و گاهی زندان و جبهه، آخرش خراب شد! و شاید مهم‌ترین علت آن همین بود که یک بنای ظاهراً حساب شده‌ای ساخته بودند اما روی آب. یک روایتی نقل می‌شود که ائمه(ع) از حضرت مسیح(ع) نقل کرده‌اند که حضرت مسیح(ع) با اصحاب‌شان با حواریون جایی بودند از آن‌ها پرسیدند به نظرتان یک خانه یا ساختمانی که می‌سازید کدام آجر، مهم‌ترین آجر است؟ اغلب اصحاب و حواریون گفتند آجر اول، حضرت عیسی(ع) فرمودند که نه؛ آجر آخر. خیلی‌ها هستند آجر اول را می‌گذارند وارد یک حرکتی می‌شوند اما چون هدف نهایی خیلی برایشان روشن نیست 20- 30 سال فعالیت سیاسی، انقلابی این طرف و آن طرف دارند تهش بخصوص آن آخر آخرها یک مرتبه بر سر دوراهی‌ها و سه‌راهی‌ها و چهارراه‌ها و پنج‌راه‌ها زندگی انتخاب‌های خیلی غلط و عجیب و مضحک انجام می‌دهند و می‌دهیم! و علت آن هم این است که ظاهراً آجر اول را خوب گذاشتیم اما مهم آن آجر آخر است همان که می‌گویند عاقبت کار و عاقبت‌مان چه می‌شود؟ شروع خوب و عاقبت بد زیاده دیده شده و می‌شود. پایان خوب مهم است. پایان خوب، یک ریشه در آغاز خوب است اما همه‌اش در آن نیست شرایط مختلف عملی، نظری، ایمانی دارد. بزرگان این‌ها را گفتند و ما هم شنیدیم داریم به شما می‌گوییم. ولی گفتن کجا و رفتن کجا؟ ما می‌گوییم بسا که شماها بروید. یک روایتی هم دیدم که فرمودند در قیامت یکی از بزرگترین حسرت‌ها حسرت کسانی است که سخنان درستی را به دیگران منتقل کردند و دیگران بر اساس آن سخنان رفتند و به سعادت رسیدند و خود آن‌ها که گفتند نرفتند و در قیامت می‌بیند کسی که شنونده بود خواننده بود شنید خواند، باور کرد و ایمان آورد و عمل کرد و عبور کرد و رفت. اما آن کسی که گفت و نوشت چون خودش باور نکرد یا اگر باور کرد باور منتج به عمل نبود و به عمل نرسید خودش نرفت و ماند! این یکی از حسرت‌های بزرگ قیامت است که امثال بنده که کارشان گفتن و نوشتن و معلمی است خیلی گرفتار یک چنین حسرتی خواهیم شد!

آن نکته‌ای که من می‌خواهم عرض کنم پایه اصلی سبک زندگی دینی و سیاسی و انقلابی است و در همه ابعاد زندگی به انسان امید و روحیه و قدرت می‌دهد و در عین حال او را انسان نگه می‌دهد یک حیوان قوی و قادر نه، بلکه یک انسان قدرتمند می‌کند این است که یک تبیین درستی از رابطه خودش با خداوند و جهان داشته باشد. این دعاها یکی از کارهای بزرگی که می‌کنند شخصیت‌سازی است. یعنی به ما افق دید و زاویه نگاه می‌دهند به ما آموزش می‌دهند که درست است در کنارش به شما یاد می‌دهند که چطور خودت را برای خداوند لوس کن، چطور با خداوند خیلی صمیمی و خصوصی صمیمی بگیر و طوری حرف بزن که انگار کسی از تو به او نزدیک‌تر نیست و کسی از او به تو نزدیک‌تر نیست غیر از این که به تو در کنار آسایش یک آرامش می‌دهد و غم‌ها و ترس‌ها را از تو و از فرد و جامعه دور می‌کند، علاوه بر آن، بزرگان می‌گویند در خود دعاها این‌طور است که زاویه درست نگاه به زندگی، به خانواده، به کار، به دوست، به دشمن، به حق، به زندگی،‌ به مرگ و به تکلیف می‌دهد یعنی یادت می‌دهد که خودت را در چه شبکه‌ای از مفاهیم ببین، جهان را چگونه معنادار ببین تا حرکت تو معنادار باشد. ما چرا وسط یک کاری مأیوس و خسته و افسرده می‌شویم؟ چون احساس می‌کنیم کاری که داریم می‌کنیم معنادار نیست و ته آن چیزی نیست. ولی این دعاها به ما آموزش می‌دهد که چگونه هدف‌گیری کن به کدام سمت، چگونه حرکت کن. این ذکری که می‌گویند عده‌ای دائم‌الذکر هستند که ما خیال می‌کنیم و سروصدا و علنی و آشکار فقط الفاظ است، برای بعضی‌ها واقعاً الفاظ است ولی برای آن‌هایی که اهل آن هستند این الفاظ ریسمان‌هایی هستند که قلب انسان را و ذهن انسان را و زبان انسان را به مرکز عالم وصل می‌کند یعنی به مبدأ قدرت و به قدرت مطلق وصل می‌کند به جمال مطلق و زیبایی مطلق و منشأ همه زیبایی‌ها تو را وصل می‌کند وقتی که وصل شوی قوی می‌شوی شک نمی‌کنی، نمی‌ترسی، وسوسه‌ها در انسان اثر نمی‌کند، وسوسه قدرت، ثروت، ریاست، شهوت، شهرت، هیچ کدام اثر نمی‌کند می‌بینی که همه امکانات در اختیارش هست ولی پس می‌زند! و همان مسیر حق را ادامه می‌دهد. خب انسان قوی یعنی این، انسانی قوی است که در برابر این تهدیدها و وسوسه‌ها شک نکند، تردید نکند، نترسد، طمع نکند، چه زمانی این‌طوری می‌شود؟ وقتی انسان قوی می‌شود چه زمانی قوی می‌شود؟ وقتی به قدرت مطلق وصل می‌شود. منشأ قدرت مطلق کیست؟ خداوند است. علم مطلق، قدرت مطلق، زیبایی مطلق، همه چیز مطلق، مطلق همه چیز، مبدأ همه چیز، معاد همه چیز، من کی هستم؟ یک وقت کسی می‌گوید من یک موجود تیپاخورده آواره و تنها در دنیا هستم همه چیز علیه من است همه چیز دشمن من است هیچ کس اصلاً من را دوست ندارد کسی با من نیست و کسی به فکر من نیست تنهایی باید در یک رقابت سگی با دیگران لقمه را از توی سفره دیگران برداری و خودت بخوری و هرجا به نفعت هست به همان اندازه با دیگران ارتباط برقرار کن حتی ازدواجت، همکاری‌ات با دیگران، فعالیت سیاسی با دیگران، ترک فعالیت سیاسی‌ات با دیگران، همه‌اش بر اساس منافع شخصی مادی این‌طوری باشد. یک وقتی هم هست که با این نگاه، تعریف آدم از خودش، از زندگی‌اش، از حق، از تکلیف و همه چیز عوض می‌شود، تعریف‌ها عوض می‌شود و همه چیز یک دفعه معنادار می‌شود بعد در خلوت و تنهایی مطلق داری به یک کسی برای خدا خدمت می‌کنی این مرکز عالم و مهم‌ترین حادثه عالم می‌شود همه چیز برای تو معنادار می‌شود ولو هیچ کس تو را نبیند و نشناسد، هیچ کس اصلاً تو را دوست نداشته باشد که اصلاً محال است کسی مؤمن باشد محبوب خدا باشد و محبوب خلق نباشد. چون یکی از وظایف مؤمن خدمت به خلق است اما نه برای خلق برای خدا، آن وقت حتماً خلق او را دوست خواهد داشت. پس این دعاها جهت درست زندگی و زاویه درست نگاه را به ما می‌دهد. انسان ضعیف انسانی که با خداوند رابطه‌اش قطع است و اهل دعا و نماز نیست یا دعا و نمازهایش خیلی رقیق و خیلی صوری است آسیب‌پذیر است تا یک مشکلی پیش می‌آید می‌شکند تا یک خطری پیش می‌آید می‌ترسد تا یک طمعی پیش می‌آید وا می‌دهد تا یک فرصتی پیش می‌آید به جای حُسن استفاده به فکر سوء استفاده می‌افتیم. چرا؟ چون احساس می‌کنیم ضعیف و تنها هستیم احساس می‌کنیم کسی به ما توجه ندارد ما تیپاخورده‌ایم! ما گم شده‌ایم! من در این عالم تنها هستم! وقتی احساس می‌کنی تنهایی نیرویت هم خیلی محدود است، هزاران دشمن داری، دوست‌هایت هم دشمن بالقوه هستند! تو به خاطر منافع‌ات به او نزدیک می‌شوی پس او هم به خاطر منافعش به تو نزدیک می‌شود خیلی آدم وحشت می‌کند یعنی اگر واقعاً رابطه انسان با مبدأ و معاد قطع شود خیلی زندگی ترسناک و وحشتناک است. اغلب این جنایت‌هایی که در حق دیگران یا خودمان می‌کنیم بخاطر همین ترس است. ما احساس می‌کنیم تنها هستیم و مورد توجه نیستیم هرکس باید به فکر خودش باشد این‌جا دیوانه‌خانه است، جنگل است، همه وحشی‌اند. این نگاه مادی و ماتریالیستی است. الحاد و کفر یعنی همین؛‌یعنی ماده عالم را ببین اما معنای آن را نبین. این عالم ماده معنا دارد این «إنّا لله» ما برای خدا هستیم «و إنّا إلیه راجعون» داریم به ملاقات خداوند می‌رویم. همین یک بخش از یک آیه قرآن کافی است که همه چیز را معنادار کند، داریم به سمت او م‌رویم و داریم برای یک ملاقات بزرگ آماده می‌شویم. تمام کارهایی که در زندگی می‌کنیم از کار و درس و تفریح و ورزش و سینما و هنر و ازدواج و.. هرکاری که می‌‌کنیم فعالیت سایسی و علمی و.. همه‌اش را باید در این مسیر جا بدهیم یعنی باید بگذاریم در این بسته «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» هر کدام به این‌ها نمی‌خوانند اصلاح کنی، ویراستاری کنی، هرس کنی و اضافات آن را حذف کنیم. از این مسیر دیگر نروی، می‌خواهی دکتر باش، مهندس باش، آخوند باش، مرد باش، زن باش، باسواد باش،‌ بیسواد باش، فقیر باش، غنی باش، شرقی باش، غربی باش، بشر قدیم باش، بشر جدید باش، تو دیگر انسانی و در مسیر حق هستی، از این جهت هیچ تفاوتی ندارد با معیار انسانیت، انسان، نژاد، زمان، مکان،‌ خانواده، لباس،‌ ثروت، جنسیت، طبقه، هیچ تأثیری ندارد. معیار آن نوع نگاه و نسبت انسان با خداوند است.

حالا شما به این نکته نگاه کنید ببینید با جهان‌بینی توحیدی و دینی،‌ دینی از نوع توحیدی و اسلامی‌اش و بخصص اهل بیتی‌اش، یک مرتبه همه چیز معنایش عوض می‌شود هرچیزی که بی‌معناست معنادار می‌شود و اگر همین دعاها را معنی‌اش را بدانیم و واقعاً باور کنیم و به آن‌ها معتقد باشیم یک مرتبه همه چیز عوض می‌شود. خیانت سخت می‌شود، خدمت آسان می‌شود، چون یک تصویر دیگری از همه چیز به ما می‌دهد. من می‌خواهم بخشی از این تصویر را که در دعای عرفه هست به شما بگویم. دعای عرفه دارد به ما می‌گوید می‌دانی که خدا عاشق توست؟ می‌دانی که تنها نیستی؟ حواست هست که چقدر مورد توجه خداوندی؟ فرازهای اول دعای عرفه، مدام دارد همین را می‌گوید. امام حسین(ع) در دعای عرفه دارند می‌گویند که با خداوند این‌گونه سخن بگویید. یعنی چه؟ یعنی این تعریف از خداوند را بپذیر. من یک بخشی از این را می‌گویم فرصت نیست همه آن را بگویم.

خدایا چرا در زمان‌های سختی و در محیط‌های فاسدی من را به دنیا نیاوردی؟ چرا امروز و چرا این‌جا؟ چرا در یک جامعه‌ای و خانواده‌ای که نور هدایت الهی بر آن تابیده، با انبیاء و با قرآن، با اولیاء خدا آشناست «مَن ازل صائباً صلب إلی رحم» مدام از صلب پدری به رحم مادری، قرن‌ها و قرن‌ها در رفت و آمد بودم «من تقاعد من ایام ماضیه» چه روزها و قرن‌ها «و قرون الخالیه» چه قرن‌ها که گذشت «لم تُخرجنیی» من را از آن عالَم وارد این عالَم نکردی. چرا؟

این می‌خواهد بگوید این که شما فکر می‌کنی در چه زمانی به دنیا آمدی کاملاً اتفاقی بوده، این که کدام اسپرم، کی، کجا، لقاح انجام شد و... همه این‌ها اتفاقی است، در این بخش از دعای عرفه امام حسین(ع) می‌فرماید اصلاً اتفاقی نیست. تو یک پروژه مستقل الهی هستی،‌ شخص خودت یک پروژه مستقل الهی هستی این که چه زمانی در چه خانواده‌ای و چه جامعه‌ای به دنیا بیای یک پروژه کاملاً مشخص و از پیش تعیین شده و الهی است. من می‌توانستم تو باشم، تو می‌توانستی من باشی، نه این‌طوری نیست. خب این اولیه ضربه. تولد من و تولد شما کاملاً اتفاقی بوده؟ اصلاً برنامه‌ای نبوده! میلیاردها تولد است یکی‌اش هم تولد توست. کرم‌ها، سوسک‌ها، زرافه‌ها، انواع موجودات، میلیاردها آدم، یکی‌اش هم تو. می‌خواهد بگوید زاویه نگاهت را به زندگی اصلاح کن. این اولین حرفی که از این جمله دعای عرفه در همین سطح می‌آموزی این است که تو اتفاقی به دنیا نیامده‌ای، شخص تو یک پروژه الهی بوده است این که در چه زمانی، چرا قبلاً نه، تو قرن‌هاست که می‌توانستی متولد بشوی، بذر اصلی حیات تو در دنیا از قبل بوده، در این عالم داشت جابجا و منتقل می‌شد، اختلاف دهور و سنین، قرن‌ها، دهه‌ها و سال‌ها گذشت هنوز تو نباید به دنیا می‌آمدی، بعد می‌فرماید «لِرَاْفَتِکَ بى وَلُطْفِکَ لى وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ» مسئله اصلی در این پروژه این است که تو مورد لطف خدایی، خداوند به تو احسان کرده است دوستت دارد، به همه می‌گوید، شاید بشود از این، این برداشت را کرد که هرکسی لزوماً در هر زمانی به دنیا بیاید به نفعش نیست! همان زمانی که باید به دنیا بیایی به دنیا می‌آیی. تو می‌توانستی چند قرن پیش یا چند قرن بعد به دنیا بیایی. این کاروان بشری که از قبل بوده و بعد هم خواهد بود چرا در این زمان و در این جامعه؟ سیدالشهداء(ع) در این دعای عرفه می‌فرماید در محضر خداوند عرض کنید و به او بگویید خدایا ما فهمیدیم که چه کردی! فهمیدم چه کار کردی. چه کار کردی؟ قرن‌ها گذشت من را به دنیا نیاوردی، منشأ آن هم رأفت و لطف بود من باید در این زمان به دنیا می‌آمدم. چرا؟ صدها حکمت است بخشی‌اش را فکر کنیم می‌فهمیم بخشی را هم نمی‌فهمیم. می‌پرسد که خدایا چرا من را «فی دولت ائمه الکفر؟» همین که من در یک جامعه‌ای که در سلطه حاکمیت کفر است آنجا و در آن زمان به دنیا نیامدم «الذین نقضوا اهلک» آن حاکمیت‌ها و قدرت‌هایی که همه پیمان‌های مقدس را شکستند و زیر پا گذاشتند «و کذّبوا رُسُلک» و همه انبیای تو را دروغگو خواندند گفتند کل دین مزخرف و دروغ است هرچه انبیا گفته‌اند حرف مفت بوده، ماتریالیست یا شکاک هستند که هیچی را قبول نداشتند. خب من می‌توانستم در چنین جامعه‌ای به دنیا بیایم که به دنیا نیامدم. آن وقت این‌جا یک اشاره دیگر است، نوع حاکمیت و دولت که در اختیار ائمه کفر باشد یا نباشد تأثیر در شقاوت و سعادت انسان دارد حتی کودک. یعنی این که اگر در یک حکومت فاسد و یک جامعه فاسد به دنیا بیای یا نیایی، این‌ها در زندگی تفاوت دارد. نقش جامعه و نقش دولت و حکومت در وضعیت انسان که چه زمانی و در چه جامعه‌ای به دنیا می‌آید؟

موقعیت تاریخی و این که در کدام موقعیت سایسی به دنیا آمدی و زیستی، این می‌تواند کاملاً قابل تشکر باشد. مثلاً فرض کنید خدای نکرده در یک خانواده‌ای به دنیا بیایید که پدر، مادر، فاسد، شرابخوار، اهل زنا، روابط نامشروع، قمارباز. یا یک خانواده پولدار فاسد که فقط به فکر عیاشی‌اند و...خب تو در آن محیط و خانواده به دنیا نیامدی. خب ممکن است بگویید خب پس آن کسی که به دنیا آمده چی؟ بله باز در مورد آن هم در این دعا نکات دیگری هست و اما تو که در شرایط و موقعیت بدی متولد شده‌ای خداوند حسابش با تو فرق می‌کند با آن کسی که در موقعیت راحت‌تر متولد شده است. نگاه خداوند به تو، خواسته‌اش از تو، مدارایش با تو، متفاوت با اوست. این هم در چندین جا در این دعای عرفه هست.

نکته دیگر؛ «لکِنَّکَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى سَبَقَلى» چه زمانی من را از آن عالم خارج کردی و وارد این مرحله از زندگی کردی؟ پس از پیامبر(ص) یا پیش از او؟ این هم یک نکته دارد می‌گوید شما می‌دانید یک تشکر بزرگ به خداوند بدهکار هستی که من را پس از آخرین پیامبرت به دنیا آوردی که سخنان او را هم بشنوم می‌توانستی قبل از اسلام و قبل از پیامبر(ص) من را به دنیا بیاوری که هنوز همه سخنان خدا شنیده نشده بود. یعنی گفته نشده بود. او خاتم انبیاست. بعد از این که این پروژه رسالت تکمیل شد به دنیا آمدم. بنابراین می‌توانم و دسترسی به آخرین برداشت دارم، - فیلم می‌گیرند می‌گویند اولین برداشت دومین برداشت – از آخرین برداشت مقوله نبوت و وحی دسترسی دارم آن هم در جامعه‌ای که صدای آن شنیده شد و در خانواده و محیطی که توانستم صدای آن را بشنوم، به ابدیت من مربوط است.

ببینید بنیادهای سبک زندگی اسلامی، انقلابی‌گری این‌جاها باید شکل بگیرد، اگر این‌ها درست شد تا آخرش دست می‌شود اگر این‌ها درست نشد هزارتا انقلابی دوآتیشه باشی انقلابی صدآتیشه هم باشی آخرش هم معلوم نیست چه می‌شوی. ممکن است دیکتاتور شوی. چقدر انقلابیونی که آخر عمر دیکتاتور شدند، خیانت کردند، جنایت کردند، همان ظلم‌هایی که خودشان با آن‌ها مبارزه کردند بعد به دیگران خودشان کردند! برای چی؟ برای این که این مبانی درست نیست. اصلاً این که برای چی انقلابی می‌شود؟ برای چی سیاسی می‌شوی؟ برای چی در حوزه علم و دانش می‌روی؟ در صحنه هنر می‌روی؟ در صحنه سینما، چرا ازدواج می‌کنی؟ همه این‌ها باید به این‌جا برگردد. این رابطه، اول درست شود. آن تعریف پایه درست شود بقیه‌اش درست می‌شود وگرنه بقیه‌اش معلوم نیست تهش چه می‌شود؟

خب بعد سیدالشهداء(ع) در دعای عرفه آموزش می‌دهند که این‌ها را بگویید و این‌ها را بفهمید و این‌ها را باور کنید «الْهُدَى الَّذى لَهُ یَسَّرْتَنى» هدایتی که دستور و راهنمایی که من را به خاطر آن مهیا و آماده کردی. - این خیلی مه است – برایم آسانش کردی، من اگر قبل از پیامبر قبل از خاتم الانبیاء بودم یا اصلاً در جامعه اسلامی نبودم درک حقیقت برای من نمی‌گویم محال بود اما خیلی مشکل بود. اما در این وضعیت چیزهایی که شنیدم درک حقیقت برای من خیلی آسان‌تر شد. «یسّرتنی» میسّر شد، یعنی آسان کردی. «وَ فیهِ اَنْشَاءْتَنى» من را در این موقعیت در این عالَم انشاء کردی موجودی کردی. پس یعنی موقعیت خوب و شروع خوب، شروع کار، زندگی خیلی مهم است این که من در چه موقعیتی باشم. این قضیه جبر زمانه، جبر طبقه و جبر جنسیت، جبر ژنتیک، جبر نژادی نیست، اما در عین حال دارد می‌گوید موقعیتی که تو آن را انتخاب نمی‌کنی بلکه تو در آن موقعیت متولد می‌شوی موقعیت‌ها را بشناس، موقعیت‌ها با هم مساوی نیست. بنابراین مسئولیت‌ها هم با هم مساوی نیست. یعنی مسئولیت ثروتمند و فقیر مساوی نیست ثروتمندان مسئول‌ترند، مسئولیت سالم و بیمار مساوی نیست، سالم مسئولیت بیشتری دارد. عالم و جاهل مساوی نیست، رئیس و مرئوس مساوی نیست، قوی و ضعیف مسئولیت‌هایشان مساوی نیست. سیدالشهداء(ع) در این دعا می‌فرماید این مسئولیت و موقعیت را بشناس «وَ مِنْ قَبْلِ ذلِکَ رَؤُفْتَ بى» می‌فرماید از این‌جا شروع نشده، خدایا لطف و محبت و رأفت و عشق تو به من، از تولد من هم شروع نشده این‌ها از قبلش شروع شد هنوز متولد نشدم در این عالم طبیعت نیامده بودم دوستم داشتی و مورد توجه تو بودم. حالا اگر کسی این‌ها را باور کند احساس می‌کند که تنهاست؟ احساس تنهایی، احساس افسردگی، احساس بدبختی، احساس رهاشدگی می‌کند؟ خیر. می‌گوید این که تو کجا و چه زمانی به دنیا آمدی؟ پروژه و برنامه بود. تشکر کن. و اهمیت آن را درک کن، دوستت داشتند، این‌ها لطف و احسان و رأفت است این کلمات چقدر تکرار می‌شود. قبل از این هم مورد رأفت بودی «بجمیل صُنعِک» جمیل صُنع، یعنی خدایا با ما من کاری کار درستی، صنع جمیل، یعنی صنعت و آن کار بسیار زیبا. خدایا خیلی قشنگ در مورد من کار کردی من متوجه شدم «جمیل صنعک»‌زیبایی‌هایی که در این پروژه مد نظرت بود، در این ربوبیت، خدایا من به آن توجه دارم، با این ضریب هوش به دنیا بیایم، با این بدن به دنیا بیایم، با این توان، با این تیپ، با این استعدادها، ظاهر همه این‌ها این است که بله هورمون و غدد است، اما هورمون و غدد را چه کسی داده؟ کوروموزم و ژن‌ها؟ می‌گوید DNA این‌طوری کرده! DNA کیه؟ شما خانم DNA دارید؟ آقا خون در رگ حرکت کرده است! خون کیه؟ رگ چیه؟ اصلاً برای چه خون در رگ حرکت می‌کند؟ قلب می‌زند. قلب برای چی می‌زند؟ بعد به یک جایی می‌رسد می‌گوید خودش می‌زند، خودش می‌کند! خودش کیست؟ خودشی وجود ندارد، هیچ خودی وجود ندارد همه خودها بیخود است. خدا خودآ، خدا، فقط او خود است، او حق دارد بگوید "أنا"، هیچ کس دیگر حق ندارد بگوید أنا. «هوالقهار لمن الملک الیوم لله الواحد القهار» مُلک و پاداهی از آنِ کیست؟ پادشاهی مطلق در همه عوالم, پادشاهی از آنِ اوست، خداوند یگانة قهار. همه چیز تحت کنترل و اقتدار الهی است. همین دعاها را اگر ما بفهمیم و باور کنیم کنش و واکنش‌هایمان در صحنه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، خانواده، در فقر، در غنا، کلاً کنش و واکنش‌هایمان عوض می شود. چرا می‌گویند زیاد ذکر بگویید؟ چرا می‌گویند روزی چند بار نماز بخوانید؟ برای این که اینها یک چیزی نیست که یک بار بگویید و رد شوید برای این که باید این‌ها مدام تکرار بشود و هی به خودت بگویی به خودت تلقین کنی، به خودت آموزش بدهی تا کم‌کم باور کنی. لذا این‌هایی که ذکر می‌گویند و اهل ذکر هستند با توجه، این‌ها توجه کردند و امثال من که اهل ذکر نیستم توجه نکردیم، آن‌ها توجه دارند که باید به خودت این‌قدر بگویی تا یک لحظه به خودت انجازه ندهی از این حقیقت غافل شوی. مدام بگو سبحان‌الله. چون مدام در ذهنت ممکن است نسبت به خداوند دچار توهم بشوی و نسبت‌های بیخودی به خداوند بدهی؟ مثلاً بگویی چرا خداوند این‌طوری کرد؟ یک کاری بشود بگویی خدا برای چی این‌جوری بود برای چی این‌جوری نبود! این که می‌گویند «سبحان الله» را بگویید یعنی این که نادان تو داری در ذهنت تصور می‌کنی خدا نیست. این خدا، خالق تو نیست این مخلوق تو نیست این را تو ساختی، سبحان‌الله، خدا این‌طوری نیست و از این توهمات و تخیلاتی که تو در مورد او داری منزه است. هی می‌گویند تکبیر بگو الله اکبر، هزارتا مانع و مشکل برخورد می‌کنی می‌بینی تمام شد. مدام به خودت بگو که خداوند بزرگ تر از این است که تو در مورد او داری می‌اندیشی، می‌گویند افراد را قضاوت نکنید، اصلاً خدا را قضاوت نکن، سوء ظن به خدا و قضاوت بد چرا نسبت به خداوند داری؟  لااله‌الاالله‌ همین است، الحمدلله همین است. بعضی‌ها یکسره ذکر الحمدلله می‌گویند خب بعضی وقت‌ها ما می‌گوییم یعنی چه که مدام الحمدلله می‌گویی؟ خب یک بار گفتی! اگر قرار است که خدا بفهمد خدا همان بار اول فهمید نگویی هم می‌فهمد! خیر آقا؛ قرار است تو بفهمی! الحمدلله را که می‌گوید تکرار کن، نماز را که می‌گوید تکرار کن، قرار است تو بفهمی، نه برای این که مدام بگوییم تا بالاخره خدا متوجه شود! تو باید بفهمی و متوجه شوی، با تکرار توجه می‌آید. تکرار با توجه.

امام حسین(ع) می‌فرماید به خداوند عرض کنید که خدایا از قبل با من خوب تا کردی. من این را متوجه شدم، نعمت‌ها یکی دوتا نبود «سوابق نعمئک» باران و ژاله نعمت‌ها را به سرم ریختی. ما این را هم توجه نداریم. همین الآن این‌جا نشستیم ذهن‌مان دارد کار می‌کند، چشم‌مان دارد می‌بیند، احساسات‌مان متعادل است، درد نداریم، و... مگر این‌ها شوخی است؟ یک میلیارد اتفاق فقط در بدن‌تان همین لحظه کمتر از یک ثانیه افتاد، یک میلیارد اتفاق منسجم و هماهنگ شده و مدیریت شده، تا ما توانستیم این یک ثانیه را این‌جا بنشینیم، اتفاقی نبود، همه چیز رگ‌ها، خون، هورمون‌ها، استخوان‌ها، عضلات، گلبول‌ها، و... چه اتفاقاتی الآن دارد می‌افتد که تو همزمان می‌بینی و می‌شنوی و این‌ها را در ذهنت به هم ربط می‌دهی؟ انگشتانت را تکان می‌دهی؟ داری تحلیل می‌کنی، داری حرف‌هایی که به تو می‌زنم در ذهنت برانداز می‌کنی که درست می‌گوید؟ درست نمی‌گوید؟ این حرف‌ها دلیل دارد یا ندارد؟ اصلاً این حرف‌ها مهم است و اهمیت دارد یا ندارد؟ میلیاردها میلیاردها اتفاق، همه هم منسجم دارد با هم اتفاق می‌افتد. سیدالشهداء(ع) می‌فرماید توجه کن «سوابق نعمئک» خدایا حواسم هست نعمت‌های تو یکی دوتا نیست. طوفان نعمت‌ها دارد روی سر من می‌ریزد که من یک ثانیه و یا بخشی از یک ثانیه این‌جا صحیح و سالم نشستم و دارم از توی فضا صوت و از طریق صوت، مفهوم، و از طریق مفهوم ارتباط با حقیقت می‌گیرم. سیدالشهداء(ع) می‌فرماید انسان باید چشم‌هایش باز باشد و ببیند که غرق در توجه خداوند است یعنی خدا تماماً به او توجه دارد و غرق در لطف خدا هستیم. دوست‌مان دارد، من تنها نیستم، ما وقتی که می‌ترسیم، وحشت می‌کنیم می‌گوییم آی بدبخت شدم آی بجنم یک کاری بکنم و... برای این که فکر می‌کنیم تنها ماندیم. خب قرآن می‌فرماید «إنّ الله معکم» او با شماست وحشت نکن. «الله معکم أینما کنتم» هرجا باشید و در هر موقعیتی باشید من با شما هستم به من تکیه دادید از چه می‌ترسید؟ دیدید بعضی‌ها که از اولیای الهی هستند از تنهایی و تهدید نمی‌ترسند، از مرگ هم نمی‌ترسند. من این‌طور آدم‌ها را دیدم همیشه می‌گفتم خدایا برای چی این‌ها این‌طوری‌اند ما این‌طوری هستیم؟ برای این که این حرف‌ها را باور کردند. ما می‌گوییم و باور نمی‌کنیم.

توجه بعدی؛ «فبتدعت خلقی مِن مَنیّ یُمنی» خدایا حواسم هست از چه من را درست کردی؟ از یک مایه بدبوی نجس و نفرت‌انگیز، اما تمام انرژی‌های حیاتی را در همان گذاشتی. سیدالشهدا(ع) در دعای عرفه می‌گوید به خدا اینها را بگو یادت نرود، همه‌تان به خدا بگویید خدایا شروع ما آن بود، آخرش هم ما را در قبر می‌اندازند عفوت و بوی گند! شروعش با بوی گند و آخرش هم بوی گند! این هم برای این که خیلی از بالا به خدا و خلق نگاه نکنیم. سیدالشهداء(ع) می‌گویند موقعیت انسانی و مادی خودت را بشناس،‌ به عنوان این که روح الهی در تو دمیده شده تو معشوق خدایی، خدا عاشق توست دوستت دارد و یکسره دارد برای تو جاده صاف می‌کند. اما اگر توجه تو به ماده و عالم طبیعت شد می‌خواهی بدانی بُعد مادی تو چیست؟ از این‌جا شروع شدی «منیّ یُمنی»‌ منی ریخته شده! خب از این‌جا شروع شدی «و اسکنتنی فی ظلمات ثلاث» اولین خانه‌ات کجا بود؟ خدایا اولین خانه‌ام در سه لایه تاریکی و ظلمت، در رحم مادر بود. «بین لحمٍ و دمٍ و جلد» بین گوشت و خون و پوست. کجا بودی؟ سیدالشهداء(ع) در دعای عرفه می‌گوید این را با خودتان بگویید که خدایا حواسم هست چه بودم؟ حواسم هست از کجا شروع شد؟ حواسم هست من خدا نیستم. من خالق نیستم من مخلوق هستم. بعد می‌گوید تو فکر کردی مادرت یا پدرت تو را به وجود آورده است؟ خود آن‌ها هم نمی‌دانند این اتفاقات چطوری می‌افتد؟ چنانچه تو اصلاً نمی‌دانی وقتی فرزندت به دنیا می‌آید تو چه کاره هستی؟ تو هیچ کاره‌ای، شما ابزارید، شما مجرایید، خدا دارد خلق می‌کند از مسیر پدر و مادر، برای این که بدانید گاهی هم از مسیر مادر بدون پدر! مسیح(ع). باز برای این که بدانید مادر هم وسیله است، بدون پدر و مادر هم خلق می‌کند (آدم و حوّا). ما داریم این کارها را می‌کنیم همه چیز تحت مدیریت ماست. می‌فرماید وقتی شما کشاورزی می‌کنید «أ أنتم تزرعون» شما فکر می‌کنید شما دارید زراعت می‌کنید «أم نحن الزارعون» یا ما زارع هستیم. شما کارتان این است که یک دانه را زیر خاک می‌گذارید و آب می‌ریزید، شما کار دیگری انجام نمی‌دهید این که این آب و خاک چه می‌کند، شروع می‌کند و بالا می‌آید این‌ها را که ما داریم می‌کنیم تو چه کاره‌ای؟ ما ابزاریم. شما هیچ کاره‌اید همه کاره ما هستیم. سیدالشهداء(ع) می‌فرماید به خدا بگویید خدایا می‌دانم قصه من در این عالَم از کجا شروع شد؟ حواسم هست. موقعیت خودم را درک می‌کنم، توجه‌ات را به خودم توجه پیدا کردم حواسم هست چه بودم. «لم تُشهِدنی خلقی» خدایا من را برای آفریدن خودم شاهد نگرفتی، من هیچ کاره بودم در این که به دنیا بیایم و خلق بشوم، شما اجازه می‌دهی که تو را خلق کنم؟ جنابعالی مشارکت می‌فرمایید می‌خواهم شما را خلق کنم! من فقط دیدم خلق شدم، کی؟ کجا؟ توی چه خانواده‌ای؟ از چه خلق شدی؟ قضیه از کجا شروع شد؟ بعد چه بود؟ الآن چه هستی چه می‌گویی و حرف حسابت چیست؟ طلب از چه کسی داری؟ جناب منیّ این‌قدر من، من نکن. یک عفونتی بودی که باید تو را چال می‌کردند تو از این‌جایی، آن وقت باید از تو اجازه می‌گرفتند که به دنیا بیایی؟ سیدالشهداء(ع) می‌فرماید به خداوند بگویید «لم تشهدنی خلقی» خدایا من را شاهد نگرفتی موقعی که خلقم کردی، که با اجازه شما می‌خواهیم شما را خلق کنیم. خلق‌مان کردی. «و لم تجعل إلیّ شیئا من امری» هیچی را به من واگذار نکردی، من هیچ کاره در این تولد و آفریده شدن بودم. خب تو که هیچ کاره هستی از چه طلب داری؟ چرا گفتنت چیست؟ «ثم اخرجتنی للذی سبقلی من الهدی الی الدنیا تاماً سویّا» آن وقت من را بیرون آوردی از آن تاریکی‌ها، از لای خون و گوشت و پوست بدن مادر،‌ بعد از ماها من را بیرون آوردی. «تاماً سویا» کامل من را به دنیا آوردی نه ناقص، متعادل و آراسته. همه چیز سر جایش، همه چیز آماده برای آغاز یک سلوک، و مهم‌تر از این که تامّ و سویّ به لحاظ جسم من دست و پا و چشم، استعداد، خون، رگ، قلب، شُش، همه چیز آماده است و من دارم بیرون می‌آیم و من هیچ کاره بودم و فقط از این نعمت برخوردار شدم و از گندابی من را به دنیا آوردی، و از لای گوشت و خون و پوست من را زنده بیرون کشیدی، با این همه قوا و استعدادها و امکانات، در کنار آن، آمادگی برای هدایت، فقط یک مشت گوشت و استخوان از بدن مادر بیرون نیامد، یک دنیا استعداد معنوی و عقلانی و روحانی در من گذاشتی برای «للذی سبقلی من الهدی» خب ممکن است یک موجودی به دنیا بیاید گوشت و خون و استخوان، بگویند یک ماده صرفاً تابع قانین ماده است، پس مسئله هدایت چیست؟ هدایت دیگر ماده نیست در یک عالم دیگری رفت و آن‌ها را هم بسته‌بندی کردی در من گذاشتی. که چه چیزهایی را ببینم چه چیزهایی را بفهمم و بعد از چه چیزی، چه چیزی را نتیجه بگیرم؟ بعد عملم را بر آن اساس تنظیم کنم. «حفظتنی فی المهد طفلاً سویا» مرحله بعد، یک بچه‌ای توی گهواره افتاده بازم هیچ کاره است. می‌دانید عاجزترین بچه در دنیا، بچه انسان است؟ بچه آدم این‌جا باشد کنارش آب و غذا باشد از گرسنگی و تشنگی می‌میرد هیچ غلطی نمی‌تواند بکند. در حالی که حیوانات همه‌شان بچه‌هایشان تا به دنیا می‌آیند تقریباً شروع می‌کنند از همان لحظه راه می‌افتد. لاک‌پشت‌ها که بچه‌شان را به دنیا می‌آورند تخم می‌گذارد خودش رفته، انگار که ده بار رفته توی دریا شنا کرده، جهت را می‌داند، این که چطوری از زیر خاک بیرون بیاید و مستقیم به سمت آب برود، بچه‌های همه حیوانات می‌توانند خودشان را تقریباً بلافاصله جمع و جور کنند، حالا ممکن است احتیاج به حمایت داشته باشند اما می‌توانند به زندگی ادامه بدهند. اما بچه آدمیزاد نه.

سیدالشهداء(ع) در دعای عرفه می‌فرماید به خدا این‌ها را عرض کنید و بگویید خدایا این‌ها را فهمیدم. ما که به خدا اطلاع نمی‌دهیم این‌ها را که بگوییم خدایا جهت اطلاع، تو من را آفریدی! بعد گذاشتی بزرگ شدم بعد چه کار کردی؟ خیر آقا، این‌ها جهت اطلاع جنابعالی است. بعد هم نه فقط جهت اطلاع، بلکه جهت اعتراف، بعد هم نه فقط اعتراف، باید از این زاویه به جهان نگاه کنی که تو مرکز عالم نیستی، تو خدا نیستی، تو خالق نیستی، تو خالق خودت هم نیستی چه برسد به خالق چیز دیگری، تو مخلقوی. بُعد مادی‌ات عفونت است، گنداب است، بُعد معنوی‌ات نفخه الهی است، خدا دمید، خداوند روح الهی را دمید و حیات الهی است همانطور که آن ماده هم الهی است، حیات از عالم غیر مادی در ماده دمیده می‌شود. بعد که این را دمیدی من زنده شدم به دنیا آمدم در حالی که هیچ کاره بودم «لم تجعل شیئاً من امری» هیچی از کارهای مربوط به من واقعاً دست من نبوده و نیست. پس چه شد «ثم اخرجتنی للذی ... و حفظتنی فی المهد طفلاً سویا» بعد پروژه مراقبت از من در گهواره شروع شد. بارها مسائلی پیش آمد که پدر و مادر من حواس‌شان نبوده، من بارها باید از بین می‌رفتم با هزاران حادثه،‌ پدر و مادر من فکر می‌کردند که آن‌ها مواظب من هستند تو مراقب من بودی. خب پس از بچگی از قبل از تولد حواست با من بود، بعدش و توی گهواره بود، یک کودک ناتوانی که مگس نمی‌تواند بپراند آب کنارش هست نمی‌تواند بخورد، من را حفظ کردی. «و رزقتنی من الغذا و مریاً» بعد نوبت تغذیه از بدن مادر بود. همان خونی که وقتی در شکم مادر بودم از آن تغذیه می‌کردم حالا که بیرون آمدم همان خون تبدیل به شیر می‌شود هیچی جای این شیر را نمی‌تواند بگیرد. «لبن مری». نه این که داروی تلخ بد است ولی حالا مفید است باید بخورم. نخیر، خیلی هم خوشمزه است یعنی هم کاری کردی که هم لذت ببرم هم زنده بمانم و رشد کنم، لذت هم ببرم. هم بچه لذت ببرد هم مادر. مادر از این که بچه‌اش را دارد تغذیه می‌کند و بچه از این که دارد از مادرش تغذیه می‌کند. دو طرف، برای هم آفریده شده‌اند. این‌ها را تنظیم کردی. «و عطفت علیّ قلوب الهوازن» بعد دل پرستار ما را که حالا مادر یا هرکسی که هست دلش را طوری به من گره زدی که وقتی داری مدفوع بچه را پاک می‌کند بگوید به به چقدر عالی! دیدید شکم بچه که کار می‌کند انگار دنیا را به مادر داده‌اند! بچه غذا خورد! بچه شکمش کار کرد! صدای مشکوک می‌دهد عکس می‌گیرند کف می‌زنند توی فضای مجازی می‌گذارند، به هم خبر می‌دهند که شکم بچه کار کرد و... سیدالشهداء(ع) می‌گویند که حواس‌تان هست خدا با شما چه کار کرده است؟ اگر یک کسی می‌خواست با پول مواظب تو باشد میلیاردها می‌دادند این کار را نمی‌کرد، پدر و مادر و بخصوص مادر که شب و روز ندارد، یک انگیزه و یک موتور داخلی توی مادر گذاشتند که به تعبیر امام رضا(ع) فرمودند که هوا سرد است مادر سرما می‌خورد که تو سرما نخوری، آفتاب داغ خودش را سایه کند مادر خودش عرق کند تا تو گرما نخوری. گرسنگی می‌کشد تا تو غذا بخوری، تا صبح بیدار است تا تو تا صبح بخوابی. سیدالشهداء(ع) می‌فرماید شما می‌دانید که خداوند در مادر چه شاهکاری کرده است؟ فهمیدید خدا از طریق مادر چطوری خودش را نشان داده است؟ مادر تجلی رحمت الهی است. روایت داریم که فرمودند عشق مادر به کودکش، به فرزندش را نگاه کنید تا عشق را بفهمید. بعد فرمود این یک چشمه از بی‌نهایت از چشمه و عشق خدا به شماست. مادر چقدر شما را دوست دارد حاضر است بمیرد تا تو بمانی. فرمود حواس‌تان باشد عشق مادر به شما تجلی کوچکی از عشق خداوند به شماست. خدا دوستت دارد و حواسش به توست. در دعاها دارند این‌ها را به ما می‌آموزند، باز فکر می‌کنیم خدا نیست! یا هست حواسش به ما نیست یا اصلاً انگار با ما مشکلی دارد! خدایا برای چی این کارها را کردی، برای چه آن کارها را کردی؟ چه می‌گویی آقا؟؟؟ ایستادی معکوس و واژگونه داری به عالم نگاه می‌کنی، درست نگاه کن رابطه تو با خداوند این است. یکسره مواظب توست، دارد از تو پرستاری می‌کند. لحظه به لحظه، هر لحظه داری خلق می‌شوی. هر نفسی که می‌کشی، هر ضربان قلب و نبض تو، یعنی تو دوباره خلق شدی و یک ثانیه دیگر به زندگی تو اضافه شد. یک ثانیه دیگر، یک ثانیه دیگر، از این ضربان تا آن ضربان، از این نفس، تا آن نفس. داری مدام خلق می‌شوی. می‌گوید مدام به خدا عرض کنید که خدایا کاری کردی که این قلب پرستار من «عطفت علیّ» معطوف به من کردی. کاری کردی که این عاشق من باشد وقتی که من نمی‌توانم حتی کوچکترین قدمی برای خودم و برای حفظ زندگی‌ام بردارم. یک کاری کردی این از فداکاری برای من لذت می‌برد من هم اصلاً حواسم نیست. این‌ها خیلی جالب است. «وَکَفَّلْتَنى الاْمَّهاتِ الرَّواحِمَ» خدایا مادران مهربان را برای حفاظت از من مجبورشان کردی که با لذت بخاطر من زجر بکشند. زجر بکشند ولی لذت ببرند. گرسنه است ولی از سیر شدن من لبخند به لبش می‌آید. خودش شب نخوابیده، دیدید مادرها بچه‌اش یک آروغ می‌زند خوشحال می‌شود و می‌گوید بچه دیگر دل درد ندارد. سیدالشهداء(ع) دارد به بشر می‌گوید شعور داشته باش هر لحظه، هر هفته، هر ماه، تو تحت مراقبت عاشقانه خداوند بودی و هستی. تو فکر می‌کنی تنهایی و حواس کسی به تو نیست؟ «وَکَلاَتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ» حتی از نیروهای غیر انسانی گاهی خطرات و تهدیدها از نیروهای غیر انسانی «جانّ» یعنی نیروهای نامرئی، نهان. از جمله اجنّه. گاهی از طریق این نیروها و موجودات نامرئی خطراتی متوجه من بود که پدر و مادر من، حواسشان نبود ولی آن‌ها را هم مدام از من راندی.. تهدیدهایی که مادی است و محسوس نیست. «سلّمتنی من زیاده و نقصان» خدایا نه زیادی نه کم، نه سه تا چشم، یکی روی پیشانی یکی این‌جا و یکی هم این‌جا، نه یکی، یا هیچی. به تعدادی که لازم بود و آنجایی که باید می‌بود، پشت دست باید مو دربیاورد روی دست نباید در بیاورد. ناخن باید دقیقاً اینجا بیاید نه این‌جا. بعد برای این که بفهمی و فکر نکنی که این‌ها مکانیکی و قهری و خودکار است لابلای آن آدم‌های عجیب و غریب هم به دنیا می‌آید یعنی سه چشم هم می‌آوریم که ببینی می‌شود، 20 انگشتی هم می‌آوریم توی پا فقط، کوتوله هم متولد می‌شود، آدم سه متری هم متولد می‌شود که بفهمی هیچی مکانیکی نیست. هر اتفاقی ممکن بود بیفتد. الآن هم هر اتفاقی ممکن است بیفتد محال نیست. دارد مدیریت می‌شود. همه این‌هایی که من گفتم در سه خط دعای عرفه سیدالشهداء(ع) است و این‌هایی که من گفتم خیلی کم است یعنی خیلی بیشتر از این‌ها در آن حرف هست. نه زیادی، نه کم. متعادل، همان‌قدر که باید باشد. آن وقت بگو «فتعالیت یا رحیم یا رحمان» خدایا من را دوست داری، بعد همه را دوست داری، رحمت خاص و رحمت عام، رحیم، رحمان. من را به طور خاص دوست داری، ما را دوست داری، مؤمنین و... اصلاً همه کس و همه چیز را دوست داری. «فتعالیت» بلندمرتبه‌ای. من آن پایین پایین‌ها هستم من هیچم تو همه چیزی. «حتّی اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِ» چند سال گذشت، چند ماه گذشت، چند وقت گذشت حرف زدن به من یاد دادی. من اصلاً نمی‌دانستم نطق و حرف زدن یعنی چی؟ این عضلات که در دهانت حرکت می‌کند، هوا از شُش تو بیرون بیاید این‌ها با همدیگر تماس بگیرند و تبدیل به کلمات بشوند این کلمات معنادار باشد بعد توی هوا، این کلمات به صدا تبدیل بشود و صدا به تو برسد و از طریق غضروف به تو منتقل شود بعد به ذهن تو برسد بعد تو راجع به آن بیندیشی، بعد بفهمی، بعد تبدیل به احساس شود، بعد تبدیل به تصمیم شود، تصمیم به عمل متقابل تبدیل شود، سیدالشهداء(ع) می‌گوید حواس‌تان هست که چقدر دارد اتفاقات می‌افتد؟ گیج بازی درمی‌آورید؟ همانطور سرت را پایین انداختی سوت می‌زنی خیال می‌کنی که همه چیز همین‌وطری است. حواست هست که صدها هزار اتفاق حساب شده، پروژه پشت پروژه دارد اجرا می‌شود تا تو این‌طوری همین‌طوری داری راه می‌روی و آب می‌خوری؟ سیدالشهداء(ع) می‌گوید خدا که این‌ها را می‌داند تو بفهم و بدان. آن لحظه‌ای که زبان من را به سخن گشودی، به جای ا ب شروع کردی کلمات معنادار به کار بردی، لفظ چیه؟ صوت چیه؟ ذهن چیه؟ چطوری است ما این‌جا نشستیم و داریم یک مفاهیمی را با هم رد و بدل می‌کنیم. بعد شما راجع به آن می‌اندیشی؟ من راجع به آن می‌اندیشم؟ بعد شما راجع به آن قضاوت می‌کنی، درست چیه؟ غلط چیه؟ می‌فرماید «ناطق بکلام» نطق به من دادی و حالا یک مرتبه اَ بَ شد کلمات معنادار و منطقی. «و اَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاْنْعامِ» باران نعمت‌ها همچنان ادامه دارد. طوفان نعمت‌ها، ژاله‌ای از نعمت‌ها همچنان ادامه دارد. «اتممت علیّ» نعمت پشت نعمت دارد کامل می‌شود ظرفیت پر می‌شود و بعد نعمت بعدی، در عرض، در طول، میلیون‌ها و میلیاردها، «وَ رَبَّیْتَنى» لحظه به لحظه من تحت ربوبیت تو هستم «زایِداً فى کُلِّ عامٍ» سال به سال یک کسی می‌رود می‌آید سال بعد من را می‌بیند حواسش نیست که در این یک سال، هر لحظه‌اش چه اتفاقاتی افتاده است؟ من همان هستم ولی دیگر این سر، پا، دست، چشم، هیچ کدام آن‌ها نیست ولی هرکس من را می‌بیند می‌گوید تو همان هستی ولی یک سال بزرگتر شدی. چی آن است؟ در حالی که همه این سلو‌ل‌ها، پوست، گوشت، عوض شده، همه چیز ریخته و دوباره آمده، گوشت دوباره، پوست دوباره، همه چیز دوباره آمده است، دوباره نه هزار باره آمده است «زائداً فی کل عام» سال به سال، دارم جلو می‌آیم باز تماماً تحت پروژه ربوبیت تو بودم «حَتّى إذَا اکْتَمَلَتْ فِطْرَتى» اتفاق دیگری در من افتاد فطرت در من متولد شد و کامل شد. فطرت چیست؟ چرا ما راجع به یک حادثه واحد، خیلی در بسیاری از مراتب برداشت واحد، احساس واحد، داوری واحد داریم؟ شادی‌ها و غم‌هایمان با هم می‌خورد؟ هماهنگ است؟ شما می‌دانید اگر ما فطرت نداشتیم یعنی یک چیزی در این سفره‌های زیرزمینی وجود ما، ما را بهم وصل و هماهنگ نمی‌کرد ممکن است شما از یک چیزی یک برداشتی بکنید و من درست برداشت ضد آن را بکنم یا اصلاً هیچ برداشتی نکنم. اصلاً امکان نداشت هیچ عمل منظم دوطرفه حتی دو نفره، این فطرت است که ما را کنار هم نشانده و بین ما یک رابطه‌های محکمی در احساسات، در افکار و در رفتار ایجاد کرده است. می‌فرماید بعد فطرت من رشد کرد یعنی این جسم یک عقلی دارد که احساسات را در من مدیریت می‌کند و تحت فرمان توست. «وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى» بعد جان من با اعتدال پیش آمد. اگر شما اعتدال نداشته باشید یعنی بین غم و شادی‌تان اعتدال نباشد بین ترس و امیدتان اعتدال نباشد اصلاً نمی‌توانید زندگی کنید. سیدالشهداء(ع) می‌فرماید بفهم که خدایا «اعتدلت مرّتی» جان من و حقیقت من به اعتدال رسید. من فقط این طور نبود که فقط به من نعمت بدهی ولی تعادلی بین این‌ها با هم نباشد. ممکن است یک کسی به شما آب بدهد؛ غذا بدهد، امکانات بدهد ولی بدون اعتدال. یک وقتی شما این قدر آب می‌خواهید شش کیلو آب بدهد. یک وقت شما گرسنه هستید دیر به شما بدهند، زمانش، مکانش، مقدارش حساب شده نباشد، می‌گوید خدایا غیر از این که مدام در انواع و اقسام نعمت‌های مادی و معنوی داری به من می‌دهی اعتدال هم دارد همه چیز با یک نظم مهندسی شده و به اندازه دارد پیش می‌رود. می‌دانید شما اگر شنوایی گوش‌تان الآن بیش از این مقدار باشد یعنی توان شنیدن صوتی فرکانس‌های دیگر را داشته باشید می‌دانید اصلاً آرامش ندارید. زمین دارد با چه سرعتی دور خودش و خورشید می‌چرخد صداهای فوق‌العاده وحشتناکی الآن هست ما نمی‌شنویم. این دارد این‌جا یک صدای مختصری می‌کند با این که حرکت مکانیکی نیست یا پنکه چقدر صدا دارد این صدا را دارید می‌شنوید، زمین دارد با سرعت دور خودش می‌چرخد، انواع صداهای عجیب و غریب، ته اقیانوس‌ها، و... سیدالشهداء(ع) می‌فرماید خدایا کاری کردی که هیچ کدام از این صدها را نشنوم تا بتوانم آرامش داشته باشم. بعد یک صداهایی که شنیدن آن لازم است برای این که من بتوانم زندگی‌ام را حفظ کنم من آن‌ها را می‌شنوم. چقدر بخوریم سیر می‌شویم؟ احساس سیری و احساس گرسنگی که این‌ها آلارم است که احتیاج به غذا یا آب داریم. بدن یک زنگ می‌زند که آب کم دارد به ما آب برسان! اکسیژن و هوا دارد کم می‌شود یک فکری بکن. در روایت می‌گوید خداوند در شما درد را گذاشت حتی درد هم نعت است. باید بگوییم خدایا از دردها تشکر می‌کنم چون اگر درد نباشد شما نمی‌فهمی کجای بدنت عیب کرده است؟ وقتی که قلب‌تان درد می‌گیرد، اگر شما درد نداشتی، اصلاً ممکن بود یک بخشی از بدنت شروع به پوسیدن می‌کند بعد آخرهایش می‌فهمی! مثلاً بگویی ببخشید من دیگر نمی‌توانم سر قرار بیایم من پوسیدم!

این اخوی ما شهید شده بود پیکر او را بعد از سال‌ها آورده بودند. مادر ما گفتند روی تابوت او چی نوشته؟ روی تابوت او نوشته بود علت: پوسیدگی بدن! یعنی داشته راه می‌رفته یک دفعه پوسیده افتاده! حالا که ایشان یک قطره اشک برای این اخوی ما (حمید) نریخت. یادم می‌آید که خبر دادند حمید مفقود شده، رنگ مادرم سفید شد، بر خودش مسلط شد گفت فدای راه خمینی. تمام مادر شهدا این‌طوری بودند. منظورم این بود اگر این اعتدال نباشد ممکن است وقتی شما پوسیدی بفهمی که بدنتان درد دارد. وقتی دندان‌تان درد می‌کند این یک آلارمی است که این‌جا یک دردی دارد زود به آن بفرست.

سیدالشهداء(ع) می‌فرماید بابت درد هم از خدا تشکر کنید. خدایا خیلی متشکرم از این دردها، لطف فرمودید چون اگر این دردها نبود شما به فکر علاج نمی‌افتادید اصلاً نمی‌فهمیدید که کجایتان عیب کرده است. می‌گوید خدایا این درد را هم که ما فکر می‌کنیم تو می‌خواهی ما را آزار بدهی، خیر، این درد هم لطف توست. خدایا متشکرم بابت این دردها. ضمن این که در یک روایتی فرمودند که وقتی درد سراغ شما می‌آید و علاج نمی‌شود باز هم فکر نکن که هدر رفتی، همان درد و بیماری هم در رشد تو مؤثر است. نه این که دنبال علاج آن نباش، دنبال علاج آن هستی ولی علاج نشد بعد نگو که خب دیگه ما بدبخت شدیم، می‌گوید نه، حتی آن دردی را هم که نمی‌توانی معالجه‌اش کنی آن هم در مسیر تکامل تو مفید است. اصلاً همه چیز معنادار است. از یک درد دندان ساده تا همه چیز. بعد بعضی‌ها فکر می‌کنند زلزله و سیل حساب و کتاب ندارد چون نمی‌فهمند چون به این چیزها توجه ندارند. چون فکر می‌کنند اتفاقی می‌آیند اتفاقی می‌میرند.

تازه من دارم نصف صفحه دعای عرفه را برای شما ترجمه می‌کنم، این‌ها تفسیر نیست. من باطن این‌ها را نمی‌دانم، اهل معرفت و اهل معنا و اهل عمل نیستم من فقط دارم برای شما ترجمه می‌کنم که امروز دعای عرفه را خواندیم حواس‌مان باشد چه گفتیم و چه خواندیم؟ بعد می‌گوییم عجب! ما این چیزها را گفتیم؟ خودمان حواس‌مان نبود یک چنین حرف‌های به این مهمی ما امروز زدیم؟ «اَوْجَبْتَ عَلَىَّ حُجَتَّکَ» خدایا غیر از همه این فراهم‌آوری‌های روحی، مادی و اعصاب و هورمون‌ها و غده‌ها، پیام‌های عصبی، سلول‌ها و... غیر از همه این‌ها حجت خود را بر من تمام کردی. یعنی چه؟ یعنی دیگر تو بدهی‌ای به من نداری تو طلبکاری، آن چیزی را که باید می‌فهمیدم به من تفهیم کردی چیزهایی که باید به من الهام می‌کردی از طریق قلب، فکر، فطرت، عقل و از طرف انبیاء به من رسید، با من اتمام حجت کردی.

این‌هایی که می‌گویند همه چیز مبهم است، هرکسی یک قرائتی دارد، اصلاً معلوم نیست چی به چی هست، حق چیست، باطل چیست، همه چیز مشکوک است، همه چیز نسبی است. نخیر آقا، به من حق و باطل، و عدل و ظلم را حالی کردی! من فهمیدم راه و بیراه کجاست؟ می‌دانم. لذا شما انسان‌ها در هرجای دنیا می‌خواهند ظلم کنند خودشان می‌فهمند که بد است. می‌گویند ولی می‌کنیم! خیانت می‌خواهد بکند می‌فهمد بد است ولی می‌کند. در قرآن می‌فرماید خداوند «إنا هدیناهم نجدین ألم نجعل له عینین» دوتا چشم به او ندادند «و لسانین و شفتین» زبان و دو لب، چشم ندادم که درست نگاه کنی و تشخیص بدهی. زبان و دو لب ندادم که بتوانی درست منتقل کنی و حرف‌هایت را درست تفهیم کنی و درست حرف بزنی مثل آدم حرف بزنی؟ «و هدیناهم نجدین» و هر دو سرزمین را به تو نشان دادیم، هر دو را به تو حالی کردیم تو فرق بین حق و باطل را می‌فهمی، خودت را به آن راه نزن. این آیات قرآن است «هدیناه نجدین» نجدین، یعنی هر دو سرزمین را به تو نشان دادیم، حالا انتخاب کن، خودت تصمیم بگیر. خودت انتخاب می‌کنی. کاری که ما باید می‌کردیم کردیم، حالا نوبت توست. در دعا سیدالشهداء(ع) می‌فرماید به خداوند بگویید که خدایا راست می‌گویی کاری که تو باید می‌کردی کردی. همه چیز به من درست منتقل شد. من حالی‌ام شد.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha